ثعلبة بن حاطب انصارى:از ثروتمندانى كه زكات دارايى خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله نپرداخت
ثعلبة بن حاطب بن عمرو انصارى از قبيله اوس[1] و از تيره أميّة بن زيد است. [2] مادرش أمامه دختر صامت بن خالد از بنى عمرو بن عوف بود.[3] از زندگانى او اطلاع دقيقى در دست نيست. پس از مهاجرت مسلمانان مكّه به مدينه پيامبر او را به برادرى مُعَتَّب بن عوف انصارى يا معتب بن حمراء خزاعى درآورد.[4] وى در جنگ بدر (در سال دوم)[5] و اُحد (در سال سوم)[6] حضور داشت.او از شدّت تنگدستى به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت برد و از ايشان خواست برايش دعا كند و سوگند ياد كرد كه در صورت اجابت دعا، حق صاحبان حق را مى پردازم، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ثروت اندكى كه شكرش را ادا كنى بهتر از فراوانى است كه توان آن را نداشته باشى؛ امّا با اصرار ثعلبه آن حضرت برايش دعا كرد، به گونه اى كه در اندك زمانى بر شمار گوسفندانش افزوده شد.[7] واقدى ثروتمندى وى را بر اثر دريافت ديه اى به ميزان 12000 درهم دانسته است.[8] دارايى وى مانع حضور او در نمازهاى جمعه و جماعت شد[9] و پس از نزول آيه زكات، ثعلبه آن را «جزيه» ناميد[10] و از دادن حق شرعى مالش خوددارى كرد و بدين جهت «مانع الصدقه» ناميده شد. او سپس حاضر به پرداخت زكات شد؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله نپذيرفت و خلفاى بعدى نيز از وى نپذيرفتند.[11]ثعلبه را منافق[12] و به همكارى با يهود و بناى مسجد ضرار[13] و تلاش براى ترور پيامبر در جنگ تبوك[14] متهم كرده اند. برخى با رويكردى كلامى كه مستند به نقلى از پيامبر صلى الله عليه و آله است، بدرى بودن او را مايه ترديد در نفاق او دانسته اند؛ امّا در اين زمينه قرينه ديگرى ارائه نكرده اند و در نتيجه ثعلبه بن حاطب منافق را فرد ديگرى دانسته اند.[15]ثعلبه در عهد عمر[16] يا دوران عثمان[17] درگذشت و به روايتى در جنگ اُحد شهيد شد.[18] در نيمه قرن سوم هجرى بازماندگان او در بغداد و مدينهمى زيسته اند.[19]ثعلبه در شأن نزول:
1. به روايتى ثعلبه در توزيع صدقات، بر پيامبر خرده گرفت و آن را تبعيض آميز دانست كه آيه 58 توبه /9 نازل شد و او را مذمت كرد كه تنها وقتى سهمى به آن ها داده شود راضى شوند و اگر داده نشود خشم گيرند[20]: «و مِنهُم مَن يَلمِزُكَ فِى الصَّدَقـتِ فَاِن اُعطوا مِنها رَضوا واِن لَم يُعطَوا مِنها اِذا هُم يَسخَطون». 2. بنا به نقل برخى مفسران ثعلبه از پيامبر صلى الله عليه و آله براى رفع فقرش درخواست دعا كرد و با خدا عهد بست تا حق مالش را بپردازد؛ ولى چون دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله مستجاب شد بخل ورزيد و به عهد وفا نكرد و به سبب تخلّف از پيمان و دروغ گفتن، آثار و پيامدهاى نفاق در دل او ماند[21] كه آيات 75 - 77 توبه/9 نازل گرديد. نظير چنين روايتى از ابن عباس و ابوامامه نيز نقل شده است. خداوند در اين آيات ضمن اشاره به اين ماجرا، به سبب تخلّف از وعده و بخل، او را منافق خوانده است: «و مِنهُم مَن عـهَدَ اللّهَ لـَئِن ءاتَـنا مِن فَضلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ ولَنَكونَنَّ مِنَ الصّــلِحين * فَلَمّا ءاتـهُم مِن فَضلِهِ بَخِلوا بِهِ و تَوَلَّوا و هُم مُعرِضون * فَاَعقَبَهُم نِفاقـًا فى قُلوبِهِم اِلى يَومِ يَلقَونَهُ بِما اَخلَفُوا اللّهَ ما وعَدوهُ و بِما كانوا يَكذِبون». از امام باقر عليه السلام نيز ذيل آيه نقل شده كه مقصود از مردى كه بخل ورزيده و دروغ گفته ثعلبه است.[22]3. به روايتى آيه 107 توبه/ 9 در شأن 12 تن از انصار، از جمله ثعلبه نازل شده است.[23] در اين آيه خداوند ضمن بيان نيت شوم آن ها در ساختن مسجد ضرار*، سازندگان آن را كه بر پاكى نيّت خود سوگند ياد مى كردند دروغگو مى خواند: «والَّذينَ اتَّخَذوا مَسجِدًا ضِرارًا وكُفرًا وتَفريقـًا بَينَ المُؤمِنينَ واِرصادًا لِمَن حارَبَ اللّهَ ورَسولَهُ مِن قَبلُ ولَيَحلِفُنَّ اِن اَرَدنا اِلاَّ الحُسنى واللّهُ يَشهَدُ اِنَّهُم لَكـذِبون» 4. قرطبى شأن نزول آيه 65 نساء/ 4 را با اختلافى مرتبط مى داند كه ميان زبير و يكى از انصار بر سر آبيارى پيش آمد و به پيامبر مراجعه كردند. بنابر يكى از روايات، آن فرد انصارى ثعلبة بن حاطب بود[24]: «فَلا و رَبِّكَ لا يُؤمِنونَ حَتّى يُحَكِّموكَ فيما شَجَرَ بَينَهُم ثُمَّ لا يَجِدوا فى اَنفُسِهِم حَرَجـًا مِمّا قَضَيتَ ويُسَلِّموا تَسليمـا؛ ولى چنين نيست؛ به پروردگارت سوگند كه آن ها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات خود تو را به داورى بطلبند و پس از داورى تو در دل احساس ناراحتى نكنند و كاملاً تسليم باشند».منابع
اسباب النزول، الواحدى (م. 468 ق.)، به كوشش ايمن صالح، قاهرة، دارالحديث؛ الاستيعاب، ابن عبدالبر (م. 463 ق.)، به كوشش على محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق؛ اسد الغابه، ابن اثير على بن محمد الجزرى (م. 630 ق.)، به كوشش على محمد، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق؛ تاريخ الامم والملوك، الطبرى (م. 310 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417 ق؛ تفسير القمى، القمى (م. 307 ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفكر، 1415 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417 ق؛ سبل الهدى، محمد بن يوسف الصالحى (م. 942 ق.)، به كوشش عادل احمد و على محمد، بيروت، دار الكتب العلمية، 1414 ق؛ السيرة النبويه، ابن هشام (م. 8 ـ 213 ق.)، به كوشش مصطفى السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ الطبقات الكبرى، ابن سعد (م. 230 ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلمية، 1418 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ المحبّر، ابن حبيب (م. 245 ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دارالآفاق الجديده؛ المغازى، الواقدى (م. 207 ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمى، 1409 ق.محمد حسن الهى زاده و بخش تاريخ و اعلام[1]. اسدالغابه، ج 1، ص 463.[2]. الطبقات، ج 3، ص 351.[3]. الطبقات، ج 3، ص 351.[4]. الطبقات، ج 3، ص 351؛ المحبر، ص 73؛ الاستيعاب، ج 1، ص 284.[5]. المغازى، ج 1، ص 159؛ السيرة النبويه، ج 2، ص 522.[6]. الطبقات، ج 3، ص 351.[7]. اسدالغابه، ج 1، ص 463.[8]. المغازى، ج 3، ص 1069.[9]. جامع البيان، ج 10، ص 241؛ مجمع البيان، ج 5، ص 82؛ اسدالغابه، ج 1، ص 463.[10]. اسدالغابه، ج 1، ص 463؛ اسباب النزول، ص 209.[11]. اسباب النزول، ص 209 - 210؛ اسدالغابه، ج 1، ص 463؛ سبل الهدى، ج 10، ص 212.[12]. المحبر، ص 468.[13]. المغازى، ج 3، ص 1045؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 186.[14]. المغازى، ج 3، ص 1003.[15]. الاصابه، ج 1، ص 517.[16]. الاستيعاب، ج 1، ص 284.[17]. الاستيعاب، ج 1، ص 284.[18]. اسدالغابه، ج 1، ص 464.[19]. الطبقات، ج 3، ص 351.[20]. المغازى، ج 3، ص 1064.[21]. جامع البيان، ج 10، ص 243؛ مجمع البيان، ج 5، ص 82.[22]. تفسير قمى، ج 1، ص 329 - 330.[23]. جامع البيان، ج 11، ص 32.[24]. تفسير قرطبى، ج 5، ص 172.